تیم داوری بازی سوپرکاپ اروپا مؤنث بودند. برای اولین بار سه داور زن قضاوت یه بازی اروپایی فوتبال آقایان رو به عهده داشتند و خب اگرچه یکی از کمکها با تأخیر آفسایدها رو اعلام میکرد ولی تیم داوری اشتباه خاصی نداشت. به چهرهی این بانوان که نگاه میکردم، نشونههای اضطراب رو (درست یا غلط) حس میکردم ولی اینها داشتند کار بزرگی انجام میدادند. نه به این خاطر که یه مسابقهی مهم رو توی بالاترین سطح فوتبال دنیا سوت میزدند که از نظر من هیچ اهمیتی نداره، صرفاً به این دلیل که صفشکن بودند.
توی علوم اجتماعی چیزی وجود داره به نام Glass ceiling و به طور خلاصه و خودمونی (ینی همون چیزی که از این وبلاگ انتظار میره) به این معنیه که برای پیشرفت گروهی از افراد یک جامعه، یه سری موانع و دشواریهای بیشتری نسبت به دیگران وجود داره. اگرچه این اصطلاح برای اقلیتهای نژادی هم استفاده میشه، ولی بیشتر در مورد ن بکار رفته. به این معنی که اگرچه امروزه همه دم از برابری زن و مرد میزنند، ولی حتی توی جوامع پیشرفته که این برابری بیشتر نمود داره هم، زنها وقتی تلاش میکنند به سطوح بالای اجتماعی و شغلی برسند، موانع غیرمستقیم و نامحسوسی واسهشون وجود داره که کار رو برای اونها سختتر میکنه.
اینجا ممکنه تصور بشه که این مسائل توی دنیای غرب حلشدهست و از افرادی مثل آنگلا مرکل (صدراعظم آلمان) یا کاندولیزارایس (وزیر خارجهی سابق آمریکا) نام برده بشه که به بالاترین سطوح اجرایی یا مدیریتی رسیدند. در این صورت باید شما رو با یه مفهوم دیگه آشنا کنم؛ Token women یعنی وقتی به تعداد محدودی اجازه داده میشه که از این سقف شیشهای عبور کنند. حضور این زنها حاکی از این میشه که همه میتونند به قله برسند و جنسیت دیگه تعیینکننده نیست. در صورتی که این زنها صرفاً یه جور سهمیه بودند برای ایجاد تصور برابریای که هرگز وجود نداره. این موارد هنوز توی کشور ما به اندازه کافی شناخته شده نیست. از اون بدتر، یکی دیگه از مسائلی که اینجا وجود داره، عدم آگاهی افراد نسبت به Benevolent ism هست. همه نسبت به تبعیضهای خصمانه واکنش منفی نشون میدن ولی تبعیضهای نرم از جمله اینکه زنها موجودات اخلاقیتر یا خوشسلیقهتر یا . هستند، معمولاً از طرف خود زنها هم تأیید میشه. ایراد این تصورات قالبی اینه که اگرچه مثبت و به نفع زنها به نظر میرسند، ولی در واقع کارکردشون اینه که زنها رو برای نقشهایی آماده میکنند که زیر دست مردها باشند. دفعهی بعدی که ناخنهای بلند، کفش پاشنه بلند، توصیفاتی پوچ از لطافت نه و غیره رو دیدید، میتونید از این منظر هم این پدیدهها رو تفسیر کنید.
یه زنجیر رو اگه متصور بشیم، حلقهی اول یا اساس این زنجیر Stereotype (تصورات قالبی) نام داره که منجر میشه به Prejudice (سوگیری و پیشداوری) که خودش منتج میشه به آخرین حلقهی این زنجیر که Discrimination (تبعیض) نام داره. و برای جلوگیری از تبعیض، باید روی اون حلقهی اول کار کرد. کار تیم داوری از این جهت مهم بود که داشتند برخلاف یه Stereotype عمل میکردند؛ تصویر زنی که بین مردهایی که نیم متر بلندتر از خودش هستند و به وسعت تاریخ بشریت به زنها تسلط داشتند، داوری میکنه.
1. تصورات قالبی اساس زندگی ماست. اکثر داستانهایی که میخونیم، فیلمها و سریالهایی که میبینیم، تبلیغاتی که دائماً در حال فرو رفتن توی کلهمون هستند و ما از دیدنشون ذوق میکنیم، یا هر چیز دیگهای که توی مدیا میبینیم و فکر میکنیم هیچ اتفاق خاص و مهمی در حال رخ دادن نیست، همهش براساس قواعد Social influence تولید میشه و با تصورات قالبی ما بازی میکنه.
2. کلمهی Stereotype توی فارسی کلیشه و تصورات قالبی» ترجمه شده. من به شخصه نمیفهمم کلیشه چیه. ولی ترجمهی انگلیسی Stereotype خیلی قابلفهمتره؛ conventional and oversimplified concept or image»
ذهن ما دوست داره توی مصرف انرژی صرفهجویی کنه. قضاوت کردن در واقع یه جور میانبر شناختیه که به ما کمک میکنه راحتتر و سریعتر محیط رو پردازش کنیم. ما براساس کلیشهها قضاوت میکنیم. براساس تصورات قالبیمون. و این تصورات قالبی هم مولد رفتارهای مختلف هستند. و هم پذیرندهی اثر رفتارهای ما.
درباره این سایت